جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحسن ترکی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحسن ترکی(تُ)
بکمش بن عبدالله. مکنی به ابوالحسن. بسال 226 هجری قمری درگذشت. او راست: مطیهالفرق. (از هدیه العارفین ج 1 ص 243)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ مَ)
احمد بن الحسن بن جنیدب مکنی به ابوالحسن از حفاظ بود بشام و عراق سفر کرد و در مصر از سعید بن حکیم بن ابی مریم و کثیر بن عفیر و در شام از آدم بن ابی ایاس و در عراق از ابانعیم و احمد بن حنبل و کسانی که در طبقۀ آنان بودند حدیث شنید... بخاری در صحیح و ترمذی در جامع و ابوبکر بن خزیمه و دیگران از وی روایت کرده اند. (از معجم البلدان ج 2 ص 383)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ سَ نِ سَ)
یکی از مشاهیر عرفا در مائۀ چهارم هجری. مجاور مکه و معاصر و مصاحب شیخ سیروانی و ابوالعباس سهروردی و ابواسامه و ابوالخیر حبشی و ابوسعد شیرازی و شیخ محمد ساخری بود. و او را سیل دریافت و درگذشت. رجوع به نامۀ دانشوران ج 3 ص 98 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ رَ)
ابن محمد هروی. مکنی به ابوالحسن. وی ادیب و نحوی بود به مصر سفر کرد و در آنجا مسکن گزید و از ازهری روایت کرد. هروی پیش از سال 370 هجری قمری در قید حیات بود و سال وفات او را درحدود 415 ه. ق. نوشته اند. او راست: 1- الازهیه، که شرح حروف و عوامل است. 2- الذخائر، در نحو، در چهار مجلد. 3- المرشد، که خلاصه ای است از قواعد نحوی. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 248 و انباء الرواه قفطی ج 2 ص 311 و بغیهالوعاه سیوطی ص 355 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 73 و هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 686)
لغت نامه دهخدا